archive previous posts
|
|
April 11, 2024 گورهای بیسنگ، نُه جستار دربارهی نازایی
٭
........................................................................................نویسنده: بنفشه رحمانی ناشر: نشر چشمه ۱۳۱ صفحه، ۱۱۰۰۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۴۰۲] مجموعهی ۹ تا نوشتهی کوتاه نویسنده در مورد درگیریش با ماجرای نازاییه. همهش بنا به تجربهی دستاول خود نویسنده از سروکله زدن با این قضیهست. تقریباً تمام قضیه برام تازگی داشت و خیلی جزئیات و پیچیدگیهاش رو نمیدونستم. چندتا چیز جالبی که از کتاب یادم مونده: - به زنهای مجرد بالای ۳۰ سال بچه برای سرپرستی داده میشه، البته فقط دختر (به مردها هم طبیعتاً داده نمیشه). - داستان رحم اجارهای کلی بازیگر داره که یکی از مهمترینهاش لیدره، یعنی دلال قضیه که باید سارو (صاحب رحم) و مشتری رو به هم وصل کنه و در تمام طول بارداری حواسش به سارو باشه، از نظر تغذیه و این حرفها. - اگه کار به تخمک اهدایی برسه، معمولاً حواسشون هست که صاحب تخمک شباهت ظاهری به مادر داشته باشه تا تابلو نشه. خوبیش اینه که علاوه بر مستندنگاری صرف، از بالا و پایینهای احساسی خودش هم نوشته و واقعاً هم خوب و صادقانه ثبتشون کرده. در کل خیلی از مجموعهش خوشم اومد و خوشحالم که همچین چیزی نوشته شده. *** [۲۲ فروردین ۱۴۰۳، ۲۱:۱۰] Labels: بنفشه رحمانی, نشر چشمه 9:04 AM March 24, 2024 آمار دقیق مردهها
٭
........................................................................................نویسنده: آیین نوروزی ناشر: نشر چشمه ۲۴۷ صفحه، ۱۱۵۰۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۴۰۱] داستان سه تا شخصیته که به شکل موازی پیش میرن و یه تقاطع فوقالعاده جزئی و ریز با هم پیدا میکنن: ۱- دنا یه دانشجوی پزشکی که تنها زندگی میکنه، درگیر مشکلات خانوادگیه و سردرگم در مورد آینده و شغل و مسیرش. از تقدیمنامهی کتاب مشخصه که شخصیت دنا برای خوشایند فرد بهخصوصی طراحی شده و احتمالاً میشه ریشهی خیلی از مشکلات روایی داستان (و البته زورچپون اصطلاحات پزشکی) رو هم توی همین قضیه پیدا کرد. ۲- امین، کسی که یه ازدواج ناموفق داشته و بعد زن سابق و پسر کوچیکش رو توی ایران رها میکنه و میره آمریکا برای تحصیل، و اونجا خبر مرگ پسرش رو میشنوه و برمیگرده. ۳- منصور، پیرمردی که سالها پیش پدرش رو کشته و حالا درگیر گذشته و بچههاش و عشق سر پیریه. تمام مشکلات داستانهای زمین نرم اینجا هم دیده میشه. صدای بلند راوی (در واقع نویسنده) که توی هر موقعیتی و جای هر شخصیتی داره حرف میزنه، دایره لغات محدود و تکرار کلمههای حقارت و حقارتبار و غمانگیز برای توصیف همهچیز، از لباس پوشیدن شخصیتها تا حرکات دستشون و لحن حرف زدنشون، و کلی چیز این مدلی دیگه. از نظر تحلیل روانکاوی و شناخت شخصیت نویسنده میتونه رمان جالبی باشه و صادقانه من هم با لذت خوندمش، ولی اصلاً نمیدونم برای کسی که این جنبهی قضیه به دردش نخوره جذابیتی داره یا نه. متن پشت جلد کتاب، بدون طعنه، یکی از درخشانترین طنزهایی بود که تازگیها خوندهم. هیچ بعید نمیدونم نویسندهش هم موقع نوشتنش داشته مسخرهبازی درمیآورده. یه چیزی شبیه همون متنهای خانش. طنز روزگار رو ببین... *** [۴ فروردین ۱۴۰۳، ۱۶:۳۰] 7:21 AM March 16, 2024 روز هفتم (خاطرهها)
٭
........................................................................................نویسنده: خسرو حکیم رابط ناشر: نشر روزبهان ۱۸۰ صفحه، ۱۰۵۰۰ تومان [چاپ سوم، ۱۳۹۵] خسرو حکیم رابط (نمایشنامهنویس) رو نمیشناختم و این کتاب رو از کسی هدیه گرفتم. مجموعهی یادداشتها و خاطرات پراکندهی نویسندهست از ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۳. یه کم نثرش سانتیمانتاله و بعضی وقتها اذیت میکنه، ولی چیزهایی که از اون زمان تعریف میکنه بعضی وقتها خیلی تکاندهنده و عجیبن. در کل توصیه میکنم. *** [۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۲۲:۳۵] 5:36 AM March 11, 2024 اگنس
٭
........................................................................................نویسنده: پتر اشتام (Stamm, Peter) ناشر: نشر افق ۱۶۰ صفحه، ۳۸۰۰ تومان [چاپ سوم، ۱۳۹۰] هرچقدر بگم که چقدر از داستانهای آلمانی و اون فضای سردشون خوشم میاد کم گفتهام. داستانش به شدت من رو یاد داستان کوتاه سونیا انداخت که توی مجموعهی گذران روز خونده بودم و شاید ده بار خونده باشمش. نکتهش اینه که اصلاً داستان خاصی نیست ولی به شدت من رو درگیر میکنه. انگار کل فضاش ساکته و چندتا گفتوگوی محدود و پراکنده توش شنیده میشه. در عین حال اصلاً ادا نیست و در واقع شکل اصیل اون چیزیه که بعضی از نویسندههای ایرانی دلشون میخواد در بیارن. مطمئن نیستم هر کسی از این مدل داستانها خوشش بیاد، ولی کاملاً توصیهش میکنم. خلاصهش هم داستان عشق نامعلوم یه زن و مرده که به هم میرسن، از هم جدا میشن، بچهشون سقط میشه، به هم برمیگردن و این حرفها. در کل یه بیهودگی و خالی بودن عجیبی توی تمام دنیای دونفرهی اینها وجود داره که نمیدونم چرا انقدر درگیرم میکنه. *** [۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۲۰:۱۰] 6:53 AM March 01, 2024 زمین نرم
٭
........................................................................................نویسنده: آیین نوروزی ناشر: نشر چشمه ۱۱۰ صفحه، ۱۷۵۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۹۸] ده تا داستان کوتاهه که اگه اشتباه نکنم بعضیهاش قبلاً توی داستان همشهری منتشر شده بودن (آهنگ اجتماعی رو یادمه). بنا به دلایلی یه کم توی معرفی کتاب دستم بستهست، ولی مشهودترین ویژگی داستانها اینه که انگار کلشون رو یک نفر روایت کرده. نه زاویه دید و نه تغییر شخصیت و نه هیچ چیز دیگهای راوی این داستانها رو عوض نمیکنن. انگار هیچ عنصری از جنس خیال (به معنی مثبتش) در داستانها وجود نداره و ذهن آدم رو به این سمت میبره که انگار نویسنده همون دنیای اطراف و عناصر زندگی روزمرهی خودش رو به شکل کولاژ در قالب داستان ریخته. مثلاً چرا باید راه و بیراه ارجاعهای جزئی مرتبط با پزشکی توی داستانها دیده بشه؟ بدون طعنه من اگه جای نویسندهی کتاب بودم میرفتم سراغ نانفیکشن. به نظر میاد استقبال چندانی از کتاب نشده چون من چاپ اولش رو ۴ سال بعد از انتشارش توی کتابفروشی خود نشر چشمه پیدا کردم. *** [۹ اسفند ۱۴۰۲، ۶:۱۵] Labels: آیین نوروزی, نشر چشمه 11:45 PM February 21, 2024 وقتی یتیم بودیم
٭
........................................................................................نویسنده: کازوئو ایشیگورو (Ishiguro, Kazuo) ناشر: نشر هرمس ۴۰۰ صفحه، ۶۰۰۰ تومان [چاپ سوم، ۱۳۸۹] جزو کتابهاییه که سالها پیش خریده بودم و هیچوقت نشده بود برم سراغشون. الان هم واقعاً رندم انتخابش کردم تا بلکه لذت خوندن بازماندهی روز رو برام تداعی کنه. خلاصهی داستانش اینه که کریستوفر بنکس، مشهورترین کارآگاه انگلیس، بعد از سالها به چین برمیگرده تا معمای ناپدید شدن پدر و مادرش رو کشف کنه. وقتی ۹ ساله بوده اول پدرش و بعد مادرش ناپدید میشن و خود بنکس به انگلستان فرستاده میشه برای تحصیل. وقتی برمیگرده جنگ چین و ژاپن برقراره و باید توی آتیش و خون دنبال پدر و مادرش بگرده. خطر لو رفتن داستان: نهایتاً متوجه میشه که یکی از دوستان خانوادگیشون (عمو فیلیپ) توی این قضیه دخیل بوده، پدرش رو به خاطر مبارزه با ماجرای تریاک کشته بودن، و مادرش هم به عنوان بردهی جنسی اسیر یکی از کلهگندههای مافیا شده بوده تا در ازاش کریستوفر بتونه توی انگلیس درس بخونه. تهش هم مادرش رو میبینه که توی یه صومعه یا همچین جایی زندگی میکرده و حافظهش رو از دست داده بوده. در کل بد نیست ولی شاهکار هم نیست. *** [۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۴:۳۰] Labels: کازوئو ایشیگورو, مژده دقیقی, نشر هرمس 2:48 PM |